۱۱ مطلب با موضوع «فیجیل» ثبت شده است

ناگفته‌هایی از ضیافت سعدآباد: از جت اسکی تا حضور جنیفر لوپز

یکی از مسائلی که این روزها واکنش نهادهای بین المللی مثل جبهه پایداری، احزاب مختلف در کشور همچون جبهه پایداری و افراد دلسوز در عرصه سیاست کشور نظیر اعضای جبهه پایداری را به همراه داشته، ضیافتی است که همسر رئیس جمهور در کاخ سعدآباد به مناسبت روز زن برگزار کرد. متاسفانه در زمینه اطلاع رسانی در رابطه با این جشن اشرافی حجب و حیای ذاتی رسانه‌هایی چون فارس و جهان و رجا و ... باعث شد تا اطلاعات به صورت ناقص در اختیار مردم قرار بگیرد. اما ما که از حجب‌و‌حیای ذاتی بی بهره هستیم اطلاعات بیشتری از این ضیافت را به اطلاع مردم شریف می رسانیم:- مدعوین (یعنی همسران مسئولان دولتی) با هلی کوپترهای گران‌قیمت (و نه آن هلی کوپترهای ساده زیستانه ای که آقای احمدی نژاد سوار می شد و گیر می‌کرد به کابل) تا بالای کاخ سعدآباد می‌آمدند و همانجا با چتر نجات می پریدند پایین.- لباس‌های مدعوین همه مارک بود و در دست برخی از آنها حتی گوشی موبایل نیز دیده می شد.- بعضی از حاضران در ضیافت کلیپس های گران‌قیمتی به سر خود زده بودند که باعث می شد هنگام ورود و خروج از در کاخ از ناحیه سر گیر کرده و با مشکل مواجه شوند. بقیه در ادامه مطلب....
ادامه مطلب...
۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۳۰ ۰ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح

مواجهه جلیلی، مرتضوی، مشایی، دایی و قلعه‌نویی با مرحوم مارکز

شبح آقابزرگ و موسیو شیطان و عکس آقابزرگ چمبرک زده‌اند گوشه تاریکخانه. راستش حضور اینها در تاریکخانه مدیون گابو بوده است. گابریل گارسیا مارکز اگر نبود ما هم در تاریکخانه از حضور شبح آقابزرگ و موسیو شیطان و عکس آقابزرگ محروم بودیم. لذا حالا که گابو از دنیا رفته، تاریکخانه هم عین ماکاندو سوگوار است. عوامل تاریکخانه را بسیج کردیم تحقیق کنند ببینند هر کتاب مارکز مورد علاقه چه کسی بوده و چه زمانی این علاقه به وجود آمده؟ ادامه در بقیه مطلب...........
ادامه مطلب...
۰۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۱۸ ۰ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح

الا یا ایها الکنکور

الا یا ایها الکنکور ادر تستا و ناولها که تست آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها "شوم آیا به زیر صد" شده ذکر شب و روزم ز نام شوم و ننگینت چه خون افتاد در دل‌هامرا در منزل عمم چه امن عیش چون هر دم کسی فریاد می‌دارد که حل آیا شده تست‌ها؟شب تاریک و درس سخت و روزگاری چنین مشکل کجا دانند حال ما قبولی‌های کنکورها همه کارم ز درس خواندن به مجنونی کشید آخر شدم من بحث فامیل و نقل محفل‌هاقبولی گر همی خواهی ازو غافل مشو حانی که کنکور هم به سر آید پس ازاین غصه و غم‌ها
۲۶ دی ۹۲ ، ۱۸:۳۲ ۲ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح

دریا

ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ ... ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ... ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ ...ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ، ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ .ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ : "ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ"
۰۹ دی ۹۲ ، ۰۶:۲۵ ۰ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح

استاد خسته نباشید !

نزدیک ترین معنای »استاد خسته نباشید« کدام است؟
ادامه مطلب...
۲۷ آذر ۹۲ ، ۱۲:۴۹ ۱ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح

زن ذلیل

زن ذلیل الهی! به مردان در خانه ات! به آن زن ذلیلان فرزانه ات! به آنانکه با امر روحی فداک! نشینند وسبزی نمایند پاک! به آنانکه از بیخ وبن زی ذیند! شب وروز با امر زن می زیند! به آنانکه مرعوب مادر زنند! ز اخلاق نیکوش دم می زنند! به آن شیر مردان با پیشبند! که در ظرف شستن به تاب وتبند! به آنانکه در بچّه داری تکند! یلان عوض کردن پوشکند! به آنانکه بی امر واذن عیال نیاید در از جیبشان یک ریال! به آنانکه با ذوق وشوق تمام به مادر زن خود بگویند: مام (!) به آنانکه دارند با افتخار نشان ایزو...نه! زی ذی نه هزار! به آنانکه دامن رفو می کنند! ز بعد رفویش اُتو می کنند! به آنانکه درگیر سوزن نخند! گرفتار پخت و پز مطبخند! به آن قرمه سبزی پزان قدر! به آن مادران به ظاهر پدر(!) الهی! به آه دل زن ذلیل! به آن اشک چشمان ممّد سبیل (!) به تنهای مردان که از لنگه کفش چو جیغ عیالاتشان شد بنفش! :که مارا بر این عهد کن استوار! از این زن ذلیلی مکن برکنار! به زی ذی جماعت نما لطف خاص! نفرما از این یوغ مارا خلاص!
۰۶ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۰۴ ۰ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح

حافظ در خواب

نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس دیدم به خواب حافط توی صف اتوبوس گفتم : سلام حافظ ، گفتا : علیک جانم گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خود ندانم گفتم : بگیر فالی گفتا : نمانده حالی گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بی خیالی گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟ گفتا : که می سرایم شعر سپید باری گفتم : رقیب ، گفتا : کله پا شد گفتم : کجاست لیلی ؟ مشغول دلربایی؟ گفتا : شده ستاره در فیلم سینمایی گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟ گفتا : عمل نموده ، دیروز یا پریروز گفتم : بگو ، ز مویش گفتا که مش نموده گفتم : بگو ، ز یارش گفتا ولش نموده گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟ گفتا : شدید گشته معتاد گرد و افیون گفتم : کجاست جمشید ؟ جام جهان نمایش ؟ گفتا : خریده قسطی تلویزیون به جایش گفتم : بگو ، ز ساقی حالا شده چه کاره ؟ گفتا : شدست منشی در دفتر اداره گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل گفتا : که دست خود را بردار از سر دل گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها گفتا : آژانس دارد با تور دور دنیا گفتم : بگو ، ز محمل یا از کجاوه یادی گفتا : پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوک مدادی گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقی گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقی گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟ گفتا : به پست داده ، آورد یا نیاورد ؟ گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگی گفتا : که ادکلن شد در شیشه های رنگی گفتم : سراغ داری میخانه ای حسابی ؟ گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابی گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتی ؟ ! گفتا : ندیده بودم هالو به این خرفتی
۰۵ شهریور ۹۲ ، ۰۷:۴۰ ۰ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح

پـسـر مـن واقـعـا ..... ^_^

مـرد مـسـنـی بـه هـمـراه پـسـر 25 سـالـه اش در قـطـار نـشـسـتـه بـود. در حـالی کـه مـسـافـران در صـنـدلـیـهـای خـود نـشـسـتـه بـودنـد، قـطـار شـروع بـه حـرکـت کـرد. بـه مـحـض شـروع حـرکـت قـطـار ، پـسـر 25 سـالـه کـه کـنـار پـنـجـره نـشـسـتـه بـود پـر از شـور و هـیـجـان شـد. دسـتـش را از پـنـجـره بـیـرون بـرد و در حـالـی کـه هـوای در حـال حـرکـت را بـا لـذت لـمـس مـیـکـرد،فـریـاد زد : "پـدر نـگـاه کـن درخـتـهـا حـرکـت مـی کـنـنـد. " مـرد مـسـن بـا لـبـخـنـدی هـیـجـان پـسـرش را تـحـسـیـن کرد.کـنـار مـرد جـوان، زوج جـوانـی نـشـسـتـه بـودنـد کـه حـرفـهـای پـدر و پـسـر را مـیـشـنـیـدنـد و از حـرکـات پـسـر جـوان کـه مـانـنـد یـک بـچـه 5 سـالـه رفـتـار مـیـکـرد، مـتـعـجـب شـده بـودنـد. نـاگـهـان پـسـر دوبـاره فـریـاد زد : " پـدر نـگـاه کـن دریـاچـه، حـیـوانـات و ابـرهـا بـا قـطـار حـرکـت مـیـکـنـنـد." زوج جـوان پـسـر را بـا دلـسـوزی نـگـاه مـیـکـردنـد. بـاران شـروع شـد چـنـد قـطـره روی دسـت مـرد جـوان چـکـیـد. او بـا لـذت آن را لـمـس کـرد و چـشـمـهـایــش را بـسـت و دوبـاره فـریـاد زد :" پـدر نـگـاه کـن بـاران مـی بـارد، آب روی دسـتِ مـن چـکـیـد. "زوج جـوان دیـگـر طـاقـت نـیـاورنـد و از مـرد مـسـن پـرسـیـدنـد:"پـسـر شـمـا امـروز بـرای اولـیـن بـار است کـه بـیـنـایـیـش را بـه دسـت آورده و مـیـتـواند بـبـیـنـد؟؟؟ "مرد مـسـن پـاسـخ داد:" ایـن کـه میـگی مـال تـوی داسـتـان بـود... پـسـر مـن واقـعـا اُســکُــلــه ^_^
۲۷ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۲۱ ۰ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح

سفره افطار!!!!

سفره افطار!     در روز اگرچند به هجر تو گرفتار    ای سفره افطار!       جوییم وصال تو در آغاز شب تار    ای سفره افطار!       تا مهر فرو رفت، ز پی، ماه برآید    از تو خبر آید       ما مهر تو را مدت یکماه خریدار!    ای سفره افطار!      بقیه در ادامه مطلب>>>>
ادامه مطلب...
۰۵ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۴۲ ۰ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح

ﻧﺎﻣﻪ ﯾﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ!

ﻣﺎﺩﺭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﻢ،ﺑﻊ!بقیه نامه رو لطفا برین ادامه مطلب بخونین.
ادامه مطلب...
۲۶ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۵۸ ۰ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح