مدتی شایعه شده بود که ملا در کار قاچاق افتاده ولی هیچ کس نمیدانست
که او چه چیزی وارد میکند . هر روز عصر میدیدند ملا از دور سوار بر الاغش میآید
با بار فراوان و انبوه ، اما از چیزهایی کم ارزش مانند کاه و علوفه . مامورین گمرک
فکر میکردند که ملا جنس قاچاق را
لابه لای همین علوفهها پنهان میکند . لذا بار را پائین میآوردند
و با دقت میجستند اما هیچ چیز نمییافتند . حتی یک بار علوفهها را آتش زدند که
وسط آنها چیزی پیدا کنند ، اما اثری از جنس قاچاق نبود و ملا هر روز
پولدارتر میشد .
ده سال بعد یک روز رییس گمرک ملا را در شهری دیگر دید . به او
گفت : ملا حالا که من بازنشست شده ام وکاره ای نیستم ، بگو ببینم توآن زمان چه
کالایی قاچاق میآوردی که ما هر چه میگشتیم پیدا نمیکردیم . ملا گفت : من خود خر
را قاچاق میآوردم چون صبحها بدون الاغ میرفتم و هر بار با یک الاغ تازه وارد
شهر میشدم !
*مردم سراغ اصل ماجرا نمیروند و به حواشی میپردازند !
حرف قرآن را ضریران معدنند
خر نبینند و به پالان میزنند
تو که بینایی پی خر رو که جست
چند
پالان جویی ، ای پالان پرست
۹۲/۰۳/۱۹
محمدمهدی ظهیری فرح