طنین وجود من...خدای منشهرزاد قصه گوی من :طه. یس. عسق .روح منچ زیبا کلامی به من هدیه داده ای...کتیبه ای سرشار از عظمت و زیباییتو قصه روح مرا به من هدیه داده ای بنام معجزهو من میخوانم و میخوانم و میگریم و میگریم...شهرزاد قصه های زیبا...خدای منربنا آتنای من...دستهای من بدون اختیار با کلام تو به اسمان میرود و چشمهای من تغذیه اشک میشوند و جان من به آرامش میرسد فقط با تو :تمام ناتمام من...تمام میشودهر چه مینویسم بغض مرا رها نمیکند از بس بزرگ و بی همتاییچ روح بزرگی به آدمی عطا فرموده ای ک هیچگاه سیراب نمیشود هر چ میگوید تشنه تر و حریص تر میشوداز بس شکوه نام و یاد تو زیبا و عمیق و بی کران استوای بر من ک نمیدانم حق بندگی تو را چگونه ادا کنم ک هر چ میکنم ادا نمیشودباران اشک من نشان این کوچکی در برابر توستخود میدانی طاقت و صبر من برای بزرگی تو به عمق چاه رسیده اما روحی ک از تو در من است مرا سرپانگاه میدارد چون من تویی دارم سراسر نوریوسف دل من چاهی دارد با نورانیت و کریمی تو و یعقوبی بنام صبوری توتاج بندگی من...می پرستمت
۹۲/۰۴/۱۱
محمدمهدی ظهیری فرح