خدای باورهای منمعبود جان و روح و تمامی منمرا ببخشای به خاطر تمام کودکی هایم/به خاطر خودت مرا ببخشهر روز صبح و شام در آغوش مهر تو نفس میکشم /ولی افسوسکودکی من هیچگاه تمامی نداردمیدانی چرا؟چون پدری مهربان چون تو خطاهای مرا میبخشد و والی امری چون تو محافظ و پشتیبان من استچ تشنگی عجیبی ست از تو گفتن /مرا هر روز حریص تر به وجود نورانی تو میکند این همه کرامت توچ شیرین است از تو نوشتن و از تو گفتن و من چ مشتاقانه مینویسم از ذات اقدس تو ک این همه مهر به تو همه از رحمانیت و خدایی بی اندازه توستنمیدانم چ بنویسم فقط میخواهم از تو بنویسم تمامی منبدون تو دنیا و اهل آن برای من چ سود !وای بر من ک حق بندگی تو را ادا نکرده ام...این بغض ..این اشکها...این لرزش دست نشان بزرگی تو و خطای بی اندازه من دارد.چگونه نگریم و هراسان نباشم از این همه معجزه و راز آفرینش تو ک مینگرم و باز سر به هوا به دنبال ارزوهای پوچ خویش میگردممرا جز تو داشتن چ سود...خدای من...عشق من...دل من فقط خانه توست