یکی از بزرگان به شکلی تمیزشنیدم که چسبید عمری به میز!چو گیسویِ مهطلعتانِ «طراز»مدیریت و عمر او شد درازبه هنگام نزعش ز خویشان کسیبرآن میز زد زور بیجا بسینشد کَنده میز از برِ محتضرمگر شد از آن محتضر را خبربزد شیشۀ قرص را بر سرشکه میزش نگردد جدا از برشهمه در عجب چون پس از مرگ نیزنداد از کف خویش دامان میزنگو میز بر کس ندارد وفاتو بنگر وفاداری میز راشده میّت و میز با هم کفندر این کار حیران شده گورکنجدا کردنش چون نه مقدور شدبه همراه آن میز در گور شد!
۹۲/۱۱/۰۵
محمدمهدی ظهیری فرح