۳۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است
شوخی با ضرب المثلها
فیلش یاد هندوستان کرد، برایش ویزا گرفت!
از خر شیطون اومد پایین ، سوار مترو شد!
پولاش از پارو بالا رفتند، دیگه برنگشتند!
کلاهش پس معرکه بود، با عجله رفت برش داشت!
وقتی کسی دست به سیاه و سفید نمیزند، حتما مارگزیده است!
۱۹ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۳۷
محمدمهدی ظهیری فرح
" چنین گفت رســتم به سهـــراب یل
… که من آبـــرو دارم انــــــدر محـــل
مکن تیز و نازک ، دو ابـروی خود
دگر سیخ سیـخی مکن؛ مـوی خودبقیه اش در ادامه مطلب...
۱۹ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۲۱
محمدمهدی ظهیری فرح
مدتی شایعه شده بود که ملا در کار قاچاق افتاده ولی هیچ کس نمیدانست
که او چه چیزی وارد میکند . هر روز عصر میدیدند ملا از دور سوار بر الاغش میآید
با بار فراوان و انبوه ، اما از چیزهایی کم ارزش مانند کاه و علوفه . مامورین گمرک
فکر میکردند که ملا جنس قاچاق را
لابه لای همین علوفهها پنهان میکند . لذا بار را پائین میآوردند
و با دقت میجستند اما هیچ چیز نمییافتند . حتی یک بار علوفهها را آتش زدند که
وسط آنها چیزی پیدا کنند ، اما اثری از جنس قاچاق نبود و ملا هر روز
پولدارتر میشد .
ده سال بعد یک روز رییس گمرک ملا را در شهری دیگر دید . به او
گفت : ملا حالا که من بازنشست شده ام وکاره ای نیستم ، بگو ببینم توآن زمان چه
کالایی قاچاق میآوردی که ما هر چه میگشتیم پیدا نمیکردیم . ملا گفت : من خود خر
را قاچاق میآوردم چون صبحها بدون الاغ میرفتم و هر بار با یک الاغ تازه وارد
شهر میشدم !
*مردم سراغ اصل ماجرا نمیروند و به حواشی میپردازند !
حرف قرآن را ضریران معدنند
خر نبینند و به پالان میزنند
تو که بینایی پی خر رو که جست
چند
پالان جویی ، ای پالان پرست
۱۹ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۱۸
محمدمهدی ظهیری فرح
روزی مادری بچه ی خود را نزد ملا برد و گفت : ملا این بچه از
من حرف شنوی ندارد ، اگر
امکان
دارد یک خورده عصبانیت نشان بده تا این بچه کمیبترسد . ملا یک مرتبه عبایش را
برداشت و عمامه اش را محکم بر زمین زد و چنان فریادی کشید که هم بچه و هم
مادرش از ترس بیهوش شدند . بعد که به هوش آمدند ، مادر گفت : این چه کاری بود ملا
؟ من گفتم کمیبچه را تشر بزن . ملا
گفت : من وقتی عصبانی بشم دیگه حد و مرز ندارد و قابل مهار کردن نیست
۱۹ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۱۶
محمدمهدی ظهیری فرح