۲۱ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است
خدای نفس ها و یادها و قلب منتو را سپاس بخاطر تمام عظمتی ک در من قرار داده ایبه خود ک مینگرم سراسر تویی/با تمام زیبایی نور توخدای زیبایی و وجودجز یاد تو و ذکر تو چ بگویم ک قاصرم از بیان تمام زیبایی ها و نورهاخدای من...نور منچ الماس نشان تراشیده ای قلب آدمی رانگین یاد توست ک میدرخشد بر اینالماس خاکیجواهر فروشی کالبد جسمانی و روحانی من خوش سازنده ای دارد...خوش تراشنده ای...سلطان من....خدای منتراشه های محبت و بخشش بی کران تو مرا به آسمان سراسر نور تو رهنمون میکندالماس وجود من به قاصدک فضل تو تکیه داده ک به زلال کبریایی تو رسیدهمحبوب تمام نفس های من...تاج بندگی من
۱۱ تیر ۹۲ ، ۰۸:۴۲
محمدمهدی ظهیری فرح
خدای خوب منپرنده را پر پرواز دادی/انسان را شوق پروازشوقی ک هیچگاه تمامی نداردخدای تمامی منسالهاست بال گشوده ام/بارها افتاده ام و برخواسته امچ بسیار افتادنم و چ اندک پروازم بوده/زیرا که هنوز سقف شیشه ای گناه مرا حتی به لذت پرواز در ابی بیکرانت نرسانیدهبه هر سو مینگرم تویی /تمام خلقت تو در نگاه من است...اما....من چ کرده ام...جز ناسپاسیخدای زیباییهای منشوق پرواز زیاد است و رحمت تو بیکران و کوچکی من فراوانبالهایم نه از پر است و نه از سیم و زر بالهای من رنگ خاک و بوی خاکی تحسین خدایی تو را دارندبالهای من نسیم تحسین تو را داردبالهایی ک اوج لمس نورانیت و هم نفسی تو را لایق است و...اما چ سود ک خطاکارم و نمیدانم چ بزرگی به من عطا کرده ایافسوس ک مثل منی داری...مغروز...پر از گناه...و کوچک بینخدای خوبی ها...تو تمامی منی...دوستت دارم...تاج بندگی من
۱۱ تیر ۹۲ ، ۰۶:۲۸
محمدمهدی ظهیری فرح
طنین وجود من...خدای منشهرزاد قصه گوی من :طه. یس. عسق .روح منچ زیبا کلامی به من هدیه داده ای...کتیبه ای سرشار از عظمت و زیباییتو قصه روح مرا به من هدیه داده ای بنام معجزهو من میخوانم و میخوانم و میگریم و میگریم...شهرزاد قصه های زیبا...خدای منربنا آتنای من...دستهای من بدون اختیار با کلام تو به اسمان میرود و چشمهای من تغذیه اشک میشوند و جان من به آرامش میرسد فقط با تو :تمام ناتمام من...تمام میشودهر چه مینویسم بغض مرا رها نمیکند از بس بزرگ و بی همتاییچ روح بزرگی به آدمی عطا فرموده ای ک هیچگاه سیراب نمیشود هر چ میگوید تشنه تر و حریص تر میشوداز بس شکوه نام و یاد تو زیبا و عمیق و بی کران استوای بر من ک نمیدانم حق بندگی تو را چگونه ادا کنم ک هر چ میکنم ادا نمیشودباران اشک من نشان این کوچکی در برابر توستخود میدانی طاقت و صبر من برای بزرگی تو به عمق چاه رسیده اما روحی ک از تو در من است مرا سرپانگاه میدارد چون من تویی دارم سراسر نوریوسف دل من چاهی دارد با نورانیت و کریمی تو و یعقوبی بنام صبوری توتاج بندگی من...می پرستمت
۱۱ تیر ۹۲ ، ۰۶:۲۸
محمدمهدی ظهیری فرح
دو شب است شبکهی سوم سیما خبرساز میشود. حتما میدانید و یا زبانم لال
دیدهاید و شنیدهاید که در بازی فوتبال ایتالیا - اسپانیا و بازی والیبال
ایران - ایتالیا، شبکهی سه، روال همیشگی را در حذف از برخی از صحنهها بر
هم زد و چیزی را حذف نکرد! کاربران شبکههای اجتماعی و اینترنتبازان و اهل
ورزش این حذف نکردن تصاویر بانوان را به پاقدم آقای روحانی منتسب کردهاند
و اینطور دریافتهاند که شاید روال صداوسیما در پخش این تصاویر عوض شده
است. خب حق هم دارند، در هیچ تاریخی نبوده است که با این نوع تصاویر
اینقدر با تساهل و تسامح برخورد شود، به طوری که صحنهی آهستهی یک تصویر
هم پخش بشود.
۰۸ تیر ۹۲ ، ۲۰:۱۹
محمدمهدی ظهیری فرح
سفارشهای یک پشت کنکوریروی قبرم بنویسید فلانی بوده است او که با تست و سوالات چه قاطی بوده است
صبح تا وقت شبانگاه عروض و حافظ هر شبی تا به سحر وقت مبادی بوده است
بعد ِآن خواب و خوراکی که نباشد بسیار چون که در هر قدمییاد نظامیبوده است
بر دلش مانده در این ماه کم از یک ساعت او ببیند سریالی که چه عالی بوده است
آزمون، تست و سوالات، کتاب و جزو کیست داند که بر او عمر، چه حالی بوده است؟
۰۲ تیر ۹۲ ، ۱۷:۲۶
محمدمهدی ظهیری فرح
۰۲ تیر ۹۲ ، ۱۷:۲۳
محمدمهدی ظهیری فرح
وقتی در شب راه می رفتم و در جستجوی پناهگاه گرمی بودماز کنارم گذشتگفتم :"هی! نگاه کن : روی مژه هایت دانه های برف ریخته است "و او گفت :"این برف نیست پرهای بالشی است که خدا در آسمان تکانده است ...."و سپس لبهای خندانش را گشودتا برفی را فوت کند و ما هردو خندیدیم و بعد به چشمانش نگاه کردم و دیدم که چشمانشگرم ترین پناهگاه جهان است ...شل سیلور استاین
۰۲ تیر ۹۲ ، ۰۹:۵۲
محمدمهدی ظهیری فرح
ای هستی بخش جانسلام نام توست و سعادت من استتو خدای من...معنای تمام من هستیای روح افزای جان منتاج بندگی من....چ بخوانم تو را .ک هر چه مینویسم تنها قطره ای از قطره ایست در برابر وجود توای طاهر ای کریممن دنیا را به خاطر وجود تو دوست میدارمبه خاطر مهربانی تو....هستی بخش جان من....
۰۲ تیر ۹۲ ، ۰۹:۴۷
محمدمهدی ظهیری فرح
خداوندا آفتاب لطف تو به من تابیده ک خورشید از مشرق رسیده تو را به نظاره نشسته امآوای صبح پرندگان تسبیح گوی را میشنوم ...آوای شکر شکر شکر جسم و روحم را می شنومآوای تو را...ای یگانه هستی بخشیگانه روح بخش تمامی منخدای منمن تمامی دنیا را ب خاطر چون تویی دوست میدارممن تمامی خویش را به خاطر نوای خدایا خدایا دوست میدارمبه خاطر لبخند مهر تو...ک امروز نیز نشان مهربانی خویش را به گردن من آراسته ای (تاج بندگی من...)
۰۱ تیر ۹۲ ، ۱۰:۳۹
محمدمهدی ظهیری فرح
خدای من
هنگامی ک به من زندگی بخشیدی قاب زندگی مرا به دستان سراسر نور خود تنظیم کرده ای
آیا عکس درون قاب را به زیبایی به تصویر کشیده ام
میدانم....میدانم تو بزرگی..تو سراسر زیبایی هستی
میدانم آنجا ک تصویر زندگی ام را ب دور از آفرینش پاک تو کشیده ام
تو با پاک کن کریم و رحیم و رحمانیت خود سراسر پاکی و زیبایی کشیده ای
تاج بندگی من!
۰۱ تیر ۹۲ ، ۱۰:۳۱
محمدمهدی ظهیری فرح