۷۷ مطلب با موضوع «نمک دون» ثبت شده است

یه کم طنز (سری اول)

بقیه عکس ها در ادامه مطلب ...
ادامه مطلب...
۱۴ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۳۹ ۲ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح

طنز کتاب

پسر بچه ای به کتابخونه عمومی می ره و با معصومیت از کتابدار می پرسه : ببخشید شما نمی شه مرا جذب کنید؟!
۰۹ اسفند ۹۲ ، ۰۹:۵۸ ۰ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح

طنز کتاب

از یکی پرسیدند در کتابخانه عمومی چه می گذرد؟! پاسخ داد: تمیدونم هرچه دقت کردم دیدم هیچ خبری نیست نه رفتی، نه آمدی، فقد عده ای کتابدار برای کتابشون جیب می دوختند که باز جای شکرش باقیه که برای خودشون ندوختند! عده ای کتابها را با وسواس توی قفسه ها می گذاشتند که ای کاش با همون وسواس توی دل مردم جا می دادند! عده ای کتابها را برچسب می زدند که باز خوبه انگ نمی زدند! عده ای هم کتابها را ترمیم می کردند که کاش می شد یه جاهایی مطالبشان را تصحیح می کردند! عده ای هم برا ی چرخاندن کتابخانه به دنبال پول اینجا و آنجا می رفتند که باز جای شکرش باقیه که این جا و آنجایی واسه سرک کشیدن نشونش دادند! خلاصه هرکسی در سکوت و خلوت خودش کاری میکرد اما نمیدونم چرا همه می گفتند مگه توی کتابخانه هم کاری هست؟!
۰۹ اسفند ۹۲ ، ۰۹:۵۶ ۱ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح

اهل دانشگاهم ، روزگارم خوش نیست ...

اهل دانشگاهم ، روزگارم خوش نیستژتونی دارم ، خرده عقلی ، سر سوزن شوقیاهل دانشگاهم ، پیشه ام گپ زدن استگاه گاهی می نویسم تکلیفمی سپارم به شماتا به یک نمره ناقابل بیستکه در آن زندانی ست ، دلتان زنده شودچه خیالی چه خیالی می دانمگپ زدن بیهوده استخوب می دانم دانشم بیهوده است:استاد از من پرسید.... ...بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
۲۰ بهمن ۹۲ ، ۱۹:۵۰ ۲ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح

میز باوفا!

یکی از بزرگان به شکلی تمیزشنیدم که چسبید عمری به میز!چو گیسویِ مه‌طلعتانِ «طراز»مدیریت و عمر او شد درازبه هنگام نزعش ز خویشان کسیبرآن میز زد زور بیجا بسینشد کَنده میز از برِ  محتضرمگر شد از آن محتضر را خبربزد شیشۀ قرص را  بر سرشکه میزش نگردد جدا از برشهمه در عجب چون پس از مرگ نیزنداد از کف خویش دامان میزنگو میز بر کس ندارد وفاتو بنگر وفاداری میز راشده میّت و میز با هم کفندر این کار حیران شده  گورکنجدا کردنش چون نه مقدور شدبه همراه آن میز در گور شد!
۰۵ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۱۸ ۰ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح

میزگردی درباره بابک زنجانی و بی‌سوادی که به دعوا ختم شد

مجری: متاسفانه میزگردی برگزار شد که برای اولین‌بار آقای صادق زیباکلام در آن حضور ندارند. به همین مناسبت ضمن ادای احترام به ایشان یک صندلی خالی به ایشان اختصاص دادیم.بله... مقدمتا در مقدمه تقدیمی‌ام اقدام می‌کنم به بررسی این موضوع که: با سه‌هزارمیلیارددلار یا تومان (واقعا از یک‌رقمی به‌بعد برای ما فرقی نمی‌کند به دلار باشد یا تومان یا ریال. در کل ما بهش می‌گیم خیلی. خلاصه محمودرضا خاوری خوش‌شانس بود و رفت بغل «سلین دیون»، بابک زنجانی شانس نیاورد و افتاد تو حوضک.ما در این نشست سعی می‌کنیم همه مشکلات بشریت را حل کنیم. حالا از کارشناسان عزیز، دعوت می‌کنم بیفتند به جان هم و مجلس گرمی را تدارک ببینند.ادامه در بقیه مطلب........
ادامه مطلب...
۲۳ دی ۹۲ ، ۲۱:۳۴ ۰ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح

طنز کتاب

کتاب چیست ؟کتاب یکی از چیزهای خوب است. یار مهربان است. ده تای آن شاید بشود پنج شش کیلو!کتاب را باید بخریم و توی کتابخانه بگذاریم، اسباب بازی که نیست.کتاب خیلی با ارزش است. یک کیلو گوشت – به این گرانی – از یک کتاب خوب ارزانتر است. پس کتاب با ارزشتر از شکم است.کتاب سه جور است. نازک، کلفت، چند جلدی. کتاب نازک را می‌توانیم لوله کنیم ولی کتاب کلفت را نمی‌توانیم. کتاب چند جلدی را هم هیچ کاریش نمی‌شود کرد. کتاب جیبی از همه بهتر است چون آدم می‌تواند از توی اتوبوس بردارد بگذارد توی جیبش و پیاده شود!کتاب، یکجورش هم ای-بوک است که می‌توان دانلودش کرد. اما دانلود کتاب اصلاً حال نمی‌دهد. دانلود آهنگ بیشتر حال می‌دهد. چون آدم آهنگ را بعد از دانلود گوش می‌دهد.کتاب بهترین هدیه است اما بهترترین نیست. چون ما وقتی گلدان بلوری و پارچ و استکان فرانسه هدیه می‌گیریم (خانمها می‌گیرند) بانک هدیه در منزل درست می‌شود و می‌توانیم هر وقت مراسم تولد یا عیادت دیگری می‌رویم (خانمها می‌روند) یک هدیه از بانک هدیه برداریم ببریم (بردارند ببرند) ولی خوبیت ندارد آدم کتاب ببرد. کتاب را جایزه هم می‌شود داد. این سنت باعث تشویق بچه مردم به کتابخوانی می‌شود. مثلاً من خودم “حسنی ناقلا و الاغ بلا” را توی مدرسه جایزه گرفته‌ام که باعث تشویقم شده است
۱۱ دی ۹۲ ، ۱۲:۱۰ ۱ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح

طنز نامه

شهرداری می خواست کتابخانه عمومی بسازه همه مهندسان متخصصان رشته کتابداری را جمع کرد و گفت :عزیزان یه طرح خوب میخواهم بریزید عالی !دهن پرکن !رو کم کنی! ساختش خیلی طول بکشه !ظاهرش مردم بکشه !داخلش خودمونو !خلاصه آخر کتابخانه ک میگن خودش باشه !آقا توپ توپ! مشاوران پرسیدند این همه تمهیدات و جار و جنجال برای چیه؟ شهردار:میخواهم تا مدتی چشمم توی چشم مسئول اداره کتابخانه عمومی نیفته! برگرفته از کتاب  فقط کتابداران میخندند.
۱۱ دی ۹۲ ، ۱۲:۰۱ ۰ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح

طنز کتاب

بعلت بدی اب و هوا /ترافیک سنگین در بزرگراهها/خشکسالی /امکان وقوع ماه گرفتگی درسال جاری/پس لرزه هایی در سراسر کشور و همچنین تورم و گرانی ناشی از ان و هزاران درد بی درمان تا اطلاع ثانوی از پذیرش کتابداران در ازمون استخدام کشوری معذوریم.برگرفته از کتاب فقط کتابداران میخندند.
۱۱ دی ۹۲ ، ۰۶:۴۸ ۰ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح

مادر

بزرگ ترین دروغ همه ی مادرها....خیلی کار زشتی کردی، برو دیگه دوست ندارم...
۰۵ دی ۹۲ ، ۱۶:۴۲ ۰ نظر
محمدمهدی ظهیری فرح