۷۷ مطلب با موضوع «نمک دون» ثبت شده است
ﻣﺮﺍﺣﻞ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻲ ﺍﺯ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ:
1- ﺗﻌﺎﺭﻑ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ
2- ﻗﺴﻢ ﺩﺍﺩﻥ ﻣﺮﺩﻩ ﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ
3- ﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺑﺪﻳﻦ ﺷﺮﺡ ﮐﻪ ﻣﻴﻮﻩ ﻳﺎ ﻏﺬﺍﻱ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮ ﺭﻭ ﻃﻲ ﻳﮏ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺁﮐﺮﻭﺑﺎﺗﻴﮏ ﺑﻪ ﻟﺒﺖ ﻧﺰﺩﻳﮏ ﻣﻴﮑﻨﻦ ﻭ ﻣﻴﮕﻦ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﻫﻨﻲ ﺷﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺨﻮﺭﻱ
4- "ﺍﻳﺠﺎﺩ ﺣﺲ ﺗﺮﺣﻢ ﺩﺭ ﻣﻬﻤﺎﻥ ، ﻣﻴﮕﻦ "یعنی ﺗﻮ ﻓﮏ ﻣﻴﮑﻨﻲ ﻣﺎ ﺑﺪﺑﺨﺘﻴﻢ ﮐﻪ ﻫﻴﭽﻲ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻧﻤﻴﺨﻮﺭﻱ ؟
5- ﺗﻴﺮ ﺧﻼﺹ: ﺑﺨﻮﺭ ﺣﻴﻔﻪ ، ﺍﮔﻪ ﺑﻤﻮﻧﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭﻳﻢ ﺩﻭﺭ ﺑﻨﺪﺍﺯﻳﻢ !
مراحل خداحافظی از مهمان:
1- علامت دادن خانم مهمان به همسرش با سر و چشم
2- برخواستن آقای مهمان و صداکردن همسرش و گفتن خوب دیگه ما رفع زحمت کنیم؛ اصرار مجدد برای حفظ مهمان توسط صاحبخونه
3- ادامه صحبتها تا دم در؛ گفتن خداحافظی چند بار
4- بوق زدن و دست تکون دادن
5- مشاهده رفتن مهمان تا هنگام خروج از کوچه :))))))
۲۲ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۴۸
محمدمهدی ظهیری فرح
بعد
از اعلام رسمی “یوزارسیف” مبنی بر شرکت در انتخابات ریاست جمهوری در
مصاحبه با خبرنگار طنزایران، واکنش ها و بازتابهای متعددی در این باره
داشتیم:
ضرغامی: امیدواریم یوزارسیف بعد از انتخاب شدن فراموش نکند چه کسی بیشتر از همه به او بها داده است!
مقامات اماراتی: یوزارسیف در مصر بزرگ شده و اصالتاً عرب است.
۲۲ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۲۱
محمدمهدی ظهیری فرح
سومین روز ز شعبان چون برآمد خورشید / سومین شمس ولایت ز افق چهره گشودروز میلاد همایون حسین ابن علی است / باد بر خلق جهان مقدم پاکش مسعود . . .ولادت با سعادت امام حسین (ع) بر شما مبارکبقیه در ادامه مطلب....
۲۱ خرداد ۹۲ ، ۰۹:۳۵
محمدمهدی ظهیری فرح
شوخی با ضرب المثلها
فیلش یاد هندوستان کرد، برایش ویزا گرفت!
از خر شیطون اومد پایین ، سوار مترو شد!
پولاش از پارو بالا رفتند، دیگه برنگشتند!
کلاهش پس معرکه بود، با عجله رفت برش داشت!
وقتی کسی دست به سیاه و سفید نمیزند، حتما مارگزیده است!
۱۹ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۳۷
محمدمهدی ظهیری فرح
" چنین گفت رســتم به سهـــراب یل
… که من آبـــرو دارم انــــــدر محـــل
مکن تیز و نازک ، دو ابـروی خود
دگر سیخ سیـخی مکن؛ مـوی خودبقیه اش در ادامه مطلب...
۱۹ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۲۱
محمدمهدی ظهیری فرح
مدتی شایعه شده بود که ملا در کار قاچاق افتاده ولی هیچ کس نمیدانست
که او چه چیزی وارد میکند . هر روز عصر میدیدند ملا از دور سوار بر الاغش میآید
با بار فراوان و انبوه ، اما از چیزهایی کم ارزش مانند کاه و علوفه . مامورین گمرک
فکر میکردند که ملا جنس قاچاق را
لابه لای همین علوفهها پنهان میکند . لذا بار را پائین میآوردند
و با دقت میجستند اما هیچ چیز نمییافتند . حتی یک بار علوفهها را آتش زدند که
وسط آنها چیزی پیدا کنند ، اما اثری از جنس قاچاق نبود و ملا هر روز
پولدارتر میشد .
ده سال بعد یک روز رییس گمرک ملا را در شهری دیگر دید . به او
گفت : ملا حالا که من بازنشست شده ام وکاره ای نیستم ، بگو ببینم توآن زمان چه
کالایی قاچاق میآوردی که ما هر چه میگشتیم پیدا نمیکردیم . ملا گفت : من خود خر
را قاچاق میآوردم چون صبحها بدون الاغ میرفتم و هر بار با یک الاغ تازه وارد
شهر میشدم !
*مردم سراغ اصل ماجرا نمیروند و به حواشی میپردازند !
حرف قرآن را ضریران معدنند
خر نبینند و به پالان میزنند
تو که بینایی پی خر رو که جست
چند
پالان جویی ، ای پالان پرست
۱۹ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۱۸
محمدمهدی ظهیری فرح
روزی مادری بچه ی خود را نزد ملا برد و گفت : ملا این بچه از
من حرف شنوی ندارد ، اگر
امکان
دارد یک خورده عصبانیت نشان بده تا این بچه کمیبترسد . ملا یک مرتبه عبایش را
برداشت و عمامه اش را محکم بر زمین زد و چنان فریادی کشید که هم بچه و هم
مادرش از ترس بیهوش شدند . بعد که به هوش آمدند ، مادر گفت : این چه کاری بود ملا
؟ من گفتم کمیبچه را تشر بزن . ملا
گفت : من وقتی عصبانی بشم دیگه حد و مرز ندارد و قابل مهار کردن نیست
۱۹ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۱۶
محمدمهدی ظهیری فرح